جدول جو
جدول جو

معنی پی فراخ - جستجوی لغت در جدول جو

پی فراخ
کسی که از حد درمی گذرد، تندرو، افراط کننده
تصویری از پی فراخ
تصویر پی فراخ
فرهنگ فارسی عمید
پی فراخ
(پَ / پِ فَ)
تندرو مفرط. گشادباز:
بشهری که داور بود پی فراخ
شود دخل بر نانوا خشک شاخ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پی فراخ
افراط کننده
تصویری از پی فراخ
تصویر پی فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
پی فراخ
((پِ. فَ))
تندرو، افراطی
تصویری از پی فراخ
تصویر پی فراخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی فراخی
تصویر پی فراخی
تندروی، افراط
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ فَ)
حالت یا عمل پی فراخ:
بود با راهواریش همه لنگ
با چنین پی فراخیش همه تنگ.
نظامی.
که ما را سر پردۀ تنگ نیست
بجز پی فراخی در آهنگ نیست.
نظامی.
ملک ازو گرچه سبز شاخی داشت
او چو خورشید پی فراخی داشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ فَ)
دهی از دهستان یک مهۀ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 25 هزارگزی جنوب خاوری مسجدسلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ مسجدسلیمان به هفت گل واقع است. کوهستانی است و 550تن سکنه دارد. آبش از تعبیان. محصولش غلات. شغل اهالی کارگری شرکت نفت، زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ هفت لنگ بختیاری میباشند و این آبادی از محل های حاجی آباد و درۀ گاومیش تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ فَ)
با وسعت صدر. با سعۀ صدر. سخی. بلندنظر:
جوان شد حکیم ما جوانمرد و دلفراخ
یک پیرزن خرید به یک مشت سیم ماخ.
عسجدی.
، آنکه دلی پرفتوح دارد. آنکه دارای دلی بزرگ و عظیم است و استعداد کسب عوالم روحانی را دارد.
- دل فراخان، اولیأاﷲ. مردان کامل. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
دل فراخان را بود دست فراخ
چشم کوران را عثار و سنگلاخ.
مولوی
لغت نامه دهخدا
عمل پی فراخ: بود با راهواریش همه لنگ باچنین پی فراخیش همه تنگ. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل فراخ
تصویر دل فراخ
سخی، بلند نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر فراژ
تصویر پر فراژ
فرانسوی سوراخزنی
فرهنگ لغت هوشیار
پس فردا
فرهنگ گویش مازندرانی