حالت یا عمل پی فراخ: بود با راهواریش همه لنگ با چنین پی فراخیش همه تنگ. نظامی. که ما را سر پردۀ تنگ نیست بجز پی فراخی در آهنگ نیست. نظامی. ملک ازو گرچه سبز شاخی داشت او چو خورشید پی فراخی داشت. نظامی
حالت یا عمل پی فراخ: بود با راهواریش همه لنگ با چنین پی فراخیش همه تنگ. نظامی. که ما را سر پردۀ تنگ نیست بجز پی فراخی در آهنگ نیست. نظامی. ملک ازو گرچه سبز شاخی داشت او چو خورشید پی فراخی داشت. نظامی
دهی از دهستان یک مهۀ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 25 هزارگزی جنوب خاوری مسجدسلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ مسجدسلیمان به هفت گل واقع است. کوهستانی است و 550تن سکنه دارد. آبش از تعبیان. محصولش غلات. شغل اهالی کارگری شرکت نفت، زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ هفت لنگ بختیاری میباشند و این آبادی از محل های حاجی آباد و درۀ گاومیش تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان یک مهۀ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 25 هزارگزی جنوب خاوری مسجدسلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ مسجدسلیمان به هفت گل واقع است. کوهستانی است و 550تن سکنه دارد. آبش از تعبیان. محصولش غلات. شغل اهالی کارگری شرکت نفت، زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ هفت لنگ بختیاری میباشند و این آبادی از محل های حاجی آباد و درۀ گاومیش تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
با وسعت صدر. با سعۀ صدر. سخی. بلندنظر: جوان شد حکیم ما جوانمرد و دلفراخ یک پیرزن خرید به یک مشت سیم ماخ. عسجدی. ، آنکه دلی پرفتوح دارد. آنکه دارای دلی بزرگ و عظیم است و استعداد کسب عوالم روحانی را دارد. - دل فراخان، اولیأاﷲ. مردان کامل. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : دل فراخان را بود دست فراخ چشم کوران را عثار و سنگلاخ. مولوی
با وسعت صدر. با سعۀ صدر. سخی. بلندنظر: جوان شد حکیم ما جوانمرد و دلفراخ یک پیرزن خرید به یک مشت سیم ماخ. عسجدی. ، آنکه دلی پرفتوح دارد. آنکه دارای دلی بزرگ و عظیم است و استعداد کسب عوالم روحانی را دارد. - دل فراخان، اولیأاﷲ. مردان کامل. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : دل فراخان را بود دست فراخ چشم کوران را عثار و سنگلاخ. مولوی